دوست داشتن

وقتی یکی را دوست دارید ...


ادامه نوشته

خانمها با این جملات قند تو دلشون آب میشه





 اگر از آن دسته مردهایی هستید که فکر می کنند، جملات اهمیتی ندارد و تنها چیزی که مهم است درون شماست، کاملا در اشتباهید. تا زمانی که با این احساسات درونی تان جمله ای نسازید و همسرتان را از آن ها با خبر نکنید، هیچ اتفاق خوبی در زندگی مشترک تان نخواهد افتاد. اگر هم از اهمیت این جملات باخبرید اما نمی دانید چه بگویید و از کجا شروع کنید، بهتر است از این توصیه ها کمک بگیرید و با دنیای زنان آشناتر شوید. باید باور کنید که دنیای ذهنی زنان و مردان تفاوت زیادی دارد و اگر می خواهید همسرتان را خوشحال کنید باید به دنیایش وارد شوید و او را به شیوه خودش آرام و شاد کنید.
ادامه نوشته



 زندگی انگار
تمام صبرش را بخشیده است به من
هر چه من صبوری می کنم او با بی صبری تمام
هول میزند
برای ضربه بعد
کمی خستگی در کن ، لعنتی
خیالت راحت
خستگی من
به این زودیها در نمی شود

دل من

حال من خرابه

سنگینی

نــه هــوا ابـریـسـت، نـه بـارانـی مـی بـارد. پـس بـهـانـه ی دلـم بـرای ایـن هـمـه سـنگیـنـی چـیـسـت...!




  منتظرم

مرد بودن



خیلی سخت است

مرد بودن یعنی باهاتم تا دم آخر

زندگی یعنی مردد بودن بین مرد بودن یا مردد بودن

و مردانگی یعنی عاشق بودن وعاشقی یعنی باهاتم تا دم آخر

 و در دوراهی زندگی راه مردانگی یعنی مسافر جادهء سرخ عشق بودن

زندگــی امتحان عشق است و نامردی یعنی در این امتحان ، مردود بــودن

و نامردی چیزی جز بیوفایی نیست و نامرد کسی جز رفیق نیمه راه نیــــست

قلبم عمرم : نمی دانی کجای شعر غمگین است


می دانــــــــــــــــــــی از وقتی کــــــــــــــــه رفته ای

دیگر تــــــــــــــــرانه به ســــــراغــــــــــم نمی آید

دیگر قلم در دســــــــــــتم به شـــــعر نمی رود

دیگـــــر شـــــــب ستاره بـــــاران نـــــــیست

مــــن پشــــت پنجــــره یـــادت را گریه کردم

نیامدی و مــن بـــــاز تـــــو را زمزمـــه کردم

شـــــــب میــــــلادم همـــــه نـــــــور پاشیدند

ولی مـــــن باز پنهانی تــــــــــــو را آرزو کــــــردم

شب از نیمـــــــــه گــــــذشت و باز به یاد تو بیدارم

خستــــــــه شــــــــــدم از بــــس با آئینه گفتگو کردم

نــمی دانی . نـــــــمی دانی کجای شعر غمگین است

همین جـــــــــا در همین لحظــــــــــــــــه که تو را آرزو کردم

پرنده دلم بیقرار توست...



ای تو بهترینم!

چیزی توی سینه‌ام می‌لرزد؛

پرنده‌ای است به گمانم

که بیقرار توست!

دلتنگی را ازچشمانم می بارم...

عزیز مهربونم!

چشمانم را بنگری

بیقراری قلبم را

لمس خواهی کرد

مدتهاست به یاد تو

دلتنگی را از چشمانم می بارم...

دوستت دارم آن طور که قاصدک باد را...


عزیزمهربونم!

قاصدک رقصانی از لابه لای پنجره باز اتاقم

با صد ناز و عشوه خودرا به من رسانید

تا قصه ای از عشق و دلتنگی در گوشش زمزمه کنم و

به سویت بازش فرستم

شاید راوی عشق و دلتنگی ام شود

برای دل سرد و بی احساس تو...

قشنگترین دروغ

قشنگترین دروغ

روزی به تمام این بی قراری ها میخندی

و ساده از کنارشان میگذری...!!!

این قشنگترین دروغیست که

دیگران برای آرام کردنت به تو میگویند ...

خداحافظ عزیزم

رفتی و مرا با دلتنگی هایت تنها گذاشتی!

رفتی در فصلی که تنها امیدم خدا بود و تو که دستهایت سایه بانی بود بربی کسی های من ...

تو که گمان میکردم از تبار اسمانی ودلتنگی هایم را در می یابی ...

تو که گمان میکردم ساده ای وسادگی ام را باور داری ...

وافسوس که حتی نمیخواستی هم قسم باشی ...

افسوس رفتی ... ساده .

ساده  مثل دلتنگی های من ... وحتی ساده مثل سادگی هایم ...من ماندم و یک عمر خاطره

وحتی باور نکردم این بریدن را ...

کاش کمی از آنچه که در باورم بودی . در باورت خانه داشتم !

کاش میفهمیدی صداقتی را که در حرفم بود ودر نگاهت نبود ....

کاش می فهمیدی بی تو صدا تاب نمی آورد ...

رفتی و گریه هایم را ندیدی ...

وحتی نفهمیدی من تنها کسی بودم که  ...

قصه به پایان رسید ومن هنوز دراین خیالم که چرا به تو دل بستم وچرا توبه این سادگی ازمن بریدی ؟

نوشته هایم فقط و فقط مال تو بود اما باور نکردی ...

گناهت را می بخشم ! می بخشمت که از دل من بریدی که بی تو چه برسر این دیوانه می آید !

ندیدی اشک هایی را که قطره قطره اش قصه ی من بود وبعضی که از هرچه بود از شادی نبود !

تو حتی به التماس هایم هم اعتنا نکردی ........

قصه به پایان رسید ومن همچنان در خیال چشمان سیاه تو ام که ساده فریبم داد ...

قصه به پایان رسید ومن بی عشق تو ازتمام رویاها دلگیرم ! خدانگهدار ...

خدانگهدار ....!!!